چيستم من ؟ زاده يك شام لذتبار
ناشناسي پيش مي راند در اين راهم
روزگاري پيكري بر پيكري پيچيد
من بدنيا آمدم بي آنكه خود خواهم
كي رهايم كرده اي تا با دو چشم باز
برگزينم قالبي خود از براي خويش
تا دهم بر هر كه خواهم نام مادر را
خود به آزادي نهم پاي در راه خويش
من بدنيا آمدم تا در جهان تو
حاصل پيوند سوزان دو تن باشم
پيش از آن كي آشنا بوديم ما با هم
من بدنيا آمدم بي آنكه خودخواهم
دوست عزيز به كلبه تنهايي من هم سر بزن